بنام خدا
توجهی به وجوه خودشتاسی:
دراین وبلاگ وجوه خودشاسی مورد توجه واشاره بوده ودراینجا بیشتر بآن توجه میکنیم.
خودشناسی یا خودنگری وجوه متفاوتی دارد یک وجه مهم آن خودشناسی جسمانی است .
میپرسیم آیا ما خودمان زندگی میکنیم یا زندگی کرده میشویم آیا ما میشنویم یا شنوانیده میشویم آیا قلب باراده ما می زند یا زده میشود...... روشن است که حیات ما بدست خود ما ادامه نمیابداز جائی دیگرتامین میشود وجریان میابد.از کجا؟ پاسخ سرسری ندهیم وتامل کنیم.
واضح است که این بدن من وشما کارخانه وسیستم عجیبی است که خارج از اراده ما دائم کار میکند وباعث میشود که روز وشب زنده باشیم ومعمولا به شگفتی آن توجه نداریم . هرکدام از دستگاه ها واعضای آن جداگانه قابل تو جه و حیرت برانگیزاست وشگفتی سرسام آمری دارد.
وقتی مثلادرباره ساختمان چشم ویا گوش مطالعه کنیم میبینیم پیچیدگی وتکنیک های چنان شگفتی در ساختمان آنها بکاررفته که سخت مبهوت کننده است ونیزدستگاه تنفس وتغذیه وسوخت وساز بدن چنان شگفت است که قابل وصف نیست تا چه رسد به ساختمان عجیب مغزیا مثلاگفته میشود لوله کشی هایی که در کلیه ها وجود دارد از لول کشی یک شهر بزرک مفصلترودقیقتر و پیچیده تر است.! واصولا ساخمان بدن ازپیجیده ترین کارخانه ها وابزار صنعتی که بدست بشر ساخته شده پیچیده تر است وجای توجه ونگرش ویژه دارد.
زیست شناسان یا فیزیولیست هایاپزشکان ممکنست اطلاعات مبسوطی دراین باره داشته باشند اما غالبا توجهشان به دیگران است و خودرا فراموش میکنند یا این شگفتی ها برایشان عادی شده است.
اینجا مهم اینست که متوجه باشیم که دستگاهای بدن خودما بطوراعجازآمیز ساخته شده وکار میکند و مثلا متوجه نفس کشیدن وخوردن وآشامیدن و... کارمنظم بدن خود باشیم که بطور اعجاز آمیز بفرمان تقدیر خارج از اراده ما صورت میگیرد. یا امکان پذیر میشود.
ویک نکته مهم اینکه نگرش صحیح باندامهای بدن مثلا جهاز تنفس و دست وپا ومفاصل وکوفتگی ها وآلام بدنی میتواند موجب آرامش وتجمیع حواس گردد وباعث شود که انسان به خود باشد در حالت مراقبه این توجهات سودمند واقع میشود وسعی میشود ذهنیت روزمره کنار گذاشته شود و فقط حالت توجه وآگاهی نسبت به خود وجود داشته باشد..
ضروری است که قدر بدن واعضای آنرا بدانیم چه از ارزشمند ترین وسائل برای ما ارزشمندتر است. واغلب غافلیم. بدن پایگاه و جایگاه زندگی ماست از هر خانه ای که تصوررود ارزشش بیشتر است. آیا قیمتی میتوان برای این خانه ووسائل چشم و گوش و دست وپا و.. تعیین کرد آیا ازرزش چشم وگوش و.. از همه ثروتهای جهان بیشتر نیست؟
ونیزخودشناسی بدنی مسلما حس خدا شناسی را زنده میکند واهمیت بسیار دارد وشرحش زیاد است.(در فرازی از دعای عرفه از اعضا و استخوانهای بدن به تفصیل نام برده شده و موید اهمیت خودشناسی حسمانی است)
وجه دیگر خودشناسی کشف وشناخت مکتسبات مزاحم تربیتی خویش یا عبور از خود مجازی ورسیدن به خود حقیقی است که بسیار بسیار مهم است. به بیان دیگر نگهداری خود اصلی والهی از آسیب خود مجازی (کلمه تقوی یعنی خودنگهداری ومنظورنگهداری خود اصلی است)
هر کسی درخانواده وجامعه بارآمده وحتما تاثیرات نامطلوبی از دیگران گرفته است. این تا ثیرات بویژه در خرد سالی صورت گرفته است. واقعیت اینست که شخصیت مربیان بویژه والدین بر طفل منعکس میشود ومعمولا کسی متوجه این جریان نمیشود ومشکل کسی میتواند اعتراف کند که شخصیتش عاریتی است وترکیبی از شخصیت مادر وپدر واطرافیان است . بنابراین حساسیتها واضطرابات وترسهای نهانی هرکس ازطفولیت شکل گرفته وبعد باشکال مختلفی بروز میکند
همین شخصیت یا منیت ما که باعتبار جامعه معنی دارد ،حجاب شخصت فطری والهی ماست وازآن تعبیر به "نفس" میشود وحرف وحدیث در باره اش زیاد است وقبلا هم تو ضیحاتی آمده ودراینجا یادآوری میشود که نفس را ترسهای مخفی حفاظت میکنند واصولا صفات منفی ومخرب انسان زائیده ترسهای نهانی است مثلا کسی که دروغ میگوید از حقیقت وراستی واهمه دارد وکسیکه حسوداست میترسد کمتر از دیگران باشد ووکسیکه بیش از اندازه ثروت اندوزی میکند از بی چیزبودن بیم دارد یا مثلا کسیکه کمروست از قضاوت دیگران می هراسد .
دراین وجه خودشناسی بجای اینکه انسان دستخوش حساسیتها وترسهای بیجای درون خود باشد ،سعی میکند حتی المقدورآنها رابشناسد یا شهود کند وازضمیر ناآگاه به آگاهی درآورد ، اینکار نیاز به مراقبه وتاملات خاص دارد وآرامبخش است..
جالب توجه است که درآخرت وجود حقیقی انسان مطرح است وشخصیت مجازی که ازوابستگیها ونسبت ها حاصل شده فرو میریزد چنانکه فرد ازبرادر ودوست وپدرومادرش طبق قرآن فرار میکند ونسبتی با کسی ندارد(فلا انساب بینهم) ولذا رسیدن به اصل خود وکنار زدن شخصیت مجازی که وابسته به جمع است از مهمات میاشد
دراین کار عظیم یاد خدا وفکر نکردن(متوقف کردن خیالات) ودر لحظه توقف کردن وصبر وتامل... وشهود صحیح وقایع خیالی که در درون میگذرد وپی بردن به پوچی آنها اهمیت دارد
بطورخلاصه این وجه خود شناسی به معنای اصلاح نفس ورهائی از اسارت خود ودنیای خیالی خود ومقرون حقیقت شدن است واهمیتش برکسی پوشیده نیست. به بیان دیگر رعایت تقوی به معنی عالی آنست(تقوی مراتب وتعاریف گوناگون دارد)
یک وحه دیگرخود شناسی که بی مناسبت با وحه بالانیست باز شناسی خود از دیگران و کشف یکتائی وفردیت خویش است. توضیح آنکه هر کسی از ابتدا هویت خودرا در قیاس با دیگران میفهمد. طفل بخارج از خود نگاه میکند ودیگران را میبیند وبعد خودرا کسی مانند آنها ولی کوچکتر وناتوانتراحساس میکند باین ترتیب از مرکز وجود خود رانده میشود ودرحاشیه قرار میگیرد وحالت تسلیم اضطراری دراو پیدا میشود ومملوک والدین میگردد. چیزی که او در خارج میبیند تصویر دیگران و عملکرد آنهاست وبنابراین از آنها شناخت حقیقی پیدا نمیکند شناخت او بصورت انس وعادت است وهر گز متوجه نمیشود که آنها چه جور آدمهائی هستند فقط نسبت به خوبی کردن وبدی کردن آنها حساس است.
چون طفل خودرا وابسته بوالدین ودیگران میفهمد لاجرم استقلال وجودی او محو میشود اوخودش را یکی از دیگران یا یا یکی ازبرادران وخواهران آن خانواده حس میکند وهمانطور که زبان را از آنها فرا میگیرد اخلاقیات ایشان هم باو منتقل میشود واینگونه مبنای تصورش از خویش اقتباس ازدیگرانست. او خودرا فرزند مادر وپدر ومتعلق به فامیل میداند واز اصل وحود واحد خود یا بنده خدا بودن غافل میشود..
وچون هرکسی از این شرائط عبور کرده وتصوری بدلی ومجازی از خود دارد اینک اگر در صدد خودشناسی است باید خودرا از دیگران باز شناسد. بقول مولوی.
ای تو در پیکار خودرا باخته دیگران را تو زخود نشناخته
تو بهر صورت که آئی بیستی که منم این بالله این تو نیستی
کی تو این باشی که تو آن اوحدی که خوش وزیبا وسرمست خودی
این نکته مهمی است که هرکسی در حهان یگانه وبی نظیر است وخود نمیداند وبا دیگران مشتبه میشود زیرا با اسم وشکل و اندازه و شماره و غیره از نظر دیگران شناخته شده واوهمین شناخت دیگران را قبول کرده وچه بسا کافی میداند ولی این اصل او نیست ومولوی میگوید بالله این تو نیستی.
تجربه نشان داده است که اگر کسی بتواند خودرا از دیگران باز شناسد وابن تصور کهنه و قدیمی و مستعمل ومجازی را که وابسته بدیگران است از یاد ببرد به اصلیت خود میرسد ومتوجه میشود موجودی خارق العاده وبا شکوه است ودر این حالت است که معنی" انا لله" برایش متجلی میشود.
وجه مهم دیگر خودشناسی تامل در باره اصل هستی خود وسئوال "من کیستم" است این من کیستم از نظراجتماعی دراینجامطرح نیست که جواب ساده داشته باشد، از جهت کلی وآفرینش است تامل در این باره ممکنست انسان را در حیرت فروببرد وتحول ایجاد کند. این سوال ازآنرو قویا مطرح است که هیچکس نمید اند بواقع کیست عارفان درجواب آن درمانده اند مثلا خلیل جبران گفته است در مقابل هیچ سئوالی در نمیمانم الا در جواب کسی که بگوید تو کیستی؟
روزها فکر من اینست وهمه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود بکجا میروم آخر ننمائی وطنم
از حضرت علی ع نقل است که خدا رحمت کند کسی را که بگوید کیستم از کجا آمده ام وبه کجا میروم.
این سئوال و پاسخ آن در ذهن نمی گنجد فراذهنی است . چه ذهنیات ما را مکتسبات اجتماعی ایجاد کرده ویارای طرح این پرسش وپاسخ آنرا ندارد من کیستم یک رازاست. اما "من هستم" قابل شهود است .
طبق آیه میثاق در قرآن کریم انسان باشهود هستی خود بدون توجه به نشان های دیگر در جواب" الست بربکم: گقته است" بلی" این میرساند که در هرحال با شهود هستی خود میتوان به ربوبیت پی برد وخدای خودرا شناخت. بنظر میرسد که آیه میثاق اهمیت خود شناسی را در بالاترین سطح نشان میدهد.
انسان در تاملات مربوط به خودشناسی از حریم جامعه بیرون میرود وممکنست به وحدت و تجرد خود پی ببرد ومتوجه شود که در عالم خلقت یگانه است وفقط باخالق یگانه ارتباط حقیقی دارد وکسی جز خالق عالم اورا نمیشناسد ووجودش را نمیبیند(دیگران فقط شاهد جسم شما هستند/ قابل تامل و دقت)
گرچه من کیستم پاسخ ندارداما "من هستم" مسلم میشود و چون انسان میفهمد خودش به خودش هستی نداده این سئوال مطرح میشود که چه قدرتی مرا آفریده است ولذا خود شناسی خدا شناسی را درپی دارد.
اگر کسی" من هستم" را نه بشکل اسمی ورسمی که بطور فطری وحقیقی متوجه شود خدارا در کنار خود احساس میکند وربوبیت اورا میفهمد اهل معرفت این را تجربه کرده اند.
.