آگاهی دل

معلومات اکتسابی و ذهنی ملاک حفیفت نیست

آگاهی دل

معلومات اکتسابی و ذهنی ملاک حفیفت نیست

نظرات وپاسخها

 
                         نظرات و پاسخها در مورد مبحث ترس 
 
 چون این سئوال وجوابها را مفید دانستم ، از قسمت نظرات برداشته وبه متن منتقل کردم
  
سوال :
گرامیم از اینکه سوالم را جواب دادید بسیار سپاسگزارم و همچنان منتظر ادامه کلامتان
می باشم . 
به نکته بسیار حساسی اشاره کردید و آن اینکه تمام آموزه های دینی ما با همین ترسهای اکتسابی آموخته میشود .
درکودکی یادگرفتیم که دروغگو دشمن خداست ، اگه حرف زشت بزنیم زبانمون توی آتش جهنم میسوزه ، اگه غیبت بکنیم مثل اینه که گوشت مردار برادرمون را میخوریم ، اگه دزدی کنیم دستمون به آتش جهنم میسوزه و هزاران هزار اگر و شاید و باید دیگر ... و هیچ وقت ما را از زشتی کاری که نباید انجام بدیم آگاهمون نکردند ، همیشه زشتی کارمان با ترس از خدا توجیه شد و حالا که بزرگ شدیم دروغ نمی گیم چون نمی خواهیم دشمن خدا باشیم یا بهتره بگم نمیخواهیم دیگران ما را دشمن خدا بدونند !! و یا اینکه به راحتی دروغ میگیم چون این ترس یه ترس کاذب و بی هویته ...
همه ما انسانها آگاهانه یا نا آگاهانه آموزه های دینی را با یه سری ترس و یا امیدواری های کاذب و اکتسابی به دیگران انتقال میدیم .
مثلا به بچه میگیم با هرنمازی که بخونی یه آجر از یه خونه توی بهشت را بنا میکنی ولی هیچ وقت بهش نمیگیم که نماز خوندن واسه چی و چه فایده ای داره .
عادت کردیم برای انجام هرکاری بهانه ای داشته باشیم اونم نه بهانه از جنس حقیقی که بهانه های کاذبی که با یه تلنگر فرو میریزه ...
گاهی وقتها خوف های انسانی جای خوف از خدا را میگیره و باعث میشه که انسان هر لحظه از سرچشمه خودش دور بشه و جائی که باید خوف خدا ممدوح باشه خوف خلق میشه ممدوح و مذمت خودش را از دست میده ....
حالا مثل منی که بیشتر از نیمی از عمرم گذشته و در دالانی از ترسها و شادی های کاذب گرفتار بوده ام چه باید بکنم تا از این اکتسابهای نابجا جدا شده و همه چیز را از نو و واقعی بنگرم ؟
میدانم درجوابم خواهید گفت باید ترسها را با یه دید تازه و از نو نگاه کنم ، آنها را موشکافی کنم و به راه درست درش بیارم ( این مسئله جای توضیح بیشتری داره که ازتون خواستارپاسخم). 
 
پاسخ:
گرامی دوست اهل معرفت
نوشته اید:
میدانم درجوابم خواهید گفت باید ترسها را با یه دید تازه و از نو نگاه کنم ، آنها را موشکافی کنم و به راه درست درش بیارم ( این مسئله جای توضیح بیشتری داره که ازتون خواستارپاسخم).
پیداست که چیزی براتون روشن است.
این مساله  مختصر بیان میشود اما شرح آن را در خیلی کتابها میتوان دید.
ازجمله کتاب" نگاه در سکوت" و " حضوردرهستی" از جعفر مصفا که ترجمه آثار کریشنا مورتی است و جالبه که امثال این آدم خردمند هندی بیشتر به روشنگری نفس انسان  پرداخته اند تا خودی ها!
اینرا بشما عرض کنم که ترسهای نهانی چنان درانسان ریشه دارند و در اعصاب بطور ناخودآگاه خوابیده اند که به آسانی شناخته و ریشه کن نمیشوند چه گفتیم شخصیت اجتماعی ما برمبنای آنها استوار است . سهله من ادعا کنم که آری ترسها را باید شناخت و کنارزد ، اما همانوقت که دارم این حرف را میزنم ممکنه ترس داشته باشم که وای مبادا ملامت بشم و حتی ممکنه  نوعی ترس مرا وادار به گفتن این حرفها کند یعنی گوینده همان خوف و حزن مخفی میشود، اینرا گفتم که در نظر بگیرید که چقدر نفوذ ترس زیاد است.
یاد حرفی در باره شیطان افتادم، میگویند کسی کتابی نوشت بنام استعاذه  خیلی جالب و گویا بود ، خواننده ای باوفا شب در خواب شیطان را دید و گفت با این کتاب کارت زار است، شیطان گفت : خودم گفتم آنرا بنویسد!!!!
این مثال درمورد خوفها و میلهای بیجای درونی درست است.
سلام  گرامیم
از پاسختان بسیار سپاسگزارم من جمله راهنمائیهای خوبتان درمورد مقابله با ترس های درونی .
دیشب به خوبی برام روشن شد که مقابله با این حجابها کارآسانی نیست و مداومت و صبر طولانی را میخواهد ، نگاه درست و حقیقی به این ترسها و نه مقابله کردن با آنها کار بسیار حساس و دقیقی است .
اینکه گفتید طوری به آن خوف نگاه کنیم که نگاهمان عاری از خوف باشد برایم بسیار جالب و تازگی داشت .
و حالا برایم جالبتر این است که خوف الله را نیز میتوان همین گونه دوباره دید و معنای حقیقی خوف الله را فهمید ؟
یا خوف از خدا را باید به گونه ای دیگر شناخت ؟
البته توی این مسیر تلاش هائی کرده ام ونمیدانم که آیا درست بوده یا نه ؟
به نام او
در پاسخ نظرشما دوست گرامی
تفاوت ترسهای معمولی با خوف از خدا
ترسهای معمولی از غریزه صیانت ذات حادث میشود و در شرایطی که عمق دل از خدا غافل بوده رخ داده و اغلب شرطی و ماندگار میشود. به بیان دیگر احساس خطر جانی یا خسارت جانی این ترسها را ایجاد میکند. و گفتیم که ترسهای اساسی ترسهای مکتوم است که غالبا شخص از وجود آنها خبر ندارد و از دیگران بشکل شدید یا خفیف  باو سرایت کرده و در شکل گیری شخضیت او موثر بوده و لذا زیر بنای بسیاری از رفتارها  و یا سازگایها و ناسازگاریها ممکن است باشد و اغلب انسان متوجه وجود آنها نمیشود. وگفتیم ترسهای دینی ممکنست ازاین قبیل ترسها باشد.
عوارض این ترسها اگر ظاهر شوند ، پریدگی رنگ و طپش قلب و اختلال در سیستم اعصاب است و انسان دراینحال قادر نیست درست و بیطرف قضاوت کند یا تصمیم عقلانی بگیرد . اینها عوارض آشکار و معمولی آنست و عوارض مهمتر آن اثراتی فساد انگیز است که در رفتار و منش انسان پیدا میشود.
این عوارض چنانکه روشن است منفی است.
و اما خوف از خدا هیچیک از این عوارض را  ندارد ، چه از حس صیانت ذات برنیامده و ترس از فنا شدن در آن نیست و مستلزم درک حضور خدای فناناپذیر است و احساس ابدیت به انسان میبخشد و اصولا جنبه  جسمانی ندارد و جنبه معنوی و روحانی دارد. و بجای اینکه روحیه و اعصاب را فلج کند آنها را بوضع سلامت در میآورد و رفتار انسان را سالم و معقول میسازد.
خاستگاه این خوف  فطرت الهی وادراکات عالی انسان است، غرایزحیوانی و معمولی نیست چهره انسان بجای رنگ پریدگی نورانیت پیدا میکند.
انسان هر کسی  هرکه را ولی بداند کم و بیش روی  او حساب  میکند وسعی میکند مطابق خواست او عمل کند و اگر عمل نکند شرط ولایت را بجا نیاورده است. وابستگی به هر کس همین طور است. شما وقتی به کسی و چیزی وابسته شدید خوف وملاجظه ای آشکار یا پنهان از او دردل خواهید داشت.
وابستگی به خدا یا از خدا بودن که در یک سطح عادی یا بالا وعاشقانه معنا پیدا میکند همین طور است شخص  در عمل رضای او را درنظر میگیرد باین خاطر کارهائی انجام میدهد و از کارهائی پرهیز دارد مثلا وجدانش اجازه نمیدهد به خلق خدا ظلم کند  وحقی را ناحق  یا ناحقی راحق جلوه دهد یا حتی شاخه درختیراازباغ عظیم خدا بیهوده بشکند  همین ابا داشتن ها خوف الله نامیده میشود وچه خوب بود اگر متجاوزان و  ستمگران اندکی خوف خدا دردلشان بود ومیدانستند هرکس هرطورعمل کند حتما نتیجه اعمالش به خودش برگشت داده میشود .
میل عاقبت بخیرشدن خوف عاقبت بخیر نشدن را نیزهمراه دارد و همین خوف را میتوان هم آهنگ با خوف از خدا یا جزئی از آن دانست  و مستلزم خدا را ناظر احساس کردن و مطابق پسند او عمل کردن و وجدانا ابا داشتن ازعمل ناشایست است.انسان باید بدرجه ای ازخدا شناسی برسد تاچنین عمل کند. 
 کسانی هستند که بنظر خدا ترس هستند ، اما خوف آنها خوفهای عادتی یا اکتسابی است اینها غالبا به موضوع مهم خشیت الله نرسیده اند( خشیت الله  وخوف الله صورتهای متفاوت یا درجات مختلف خوف ازاوست است).
خوف الله بر اثر آگاهی ایجاد میشود و خوفهای بیجای دیگر که درهمه ما هست بواسطه ناآگاهی است و این تفاوت خیلی قابل توجه است یعنی خوف ناخود آگاه وخوف آگاهانه
 در قرآن میخوانیم:
« انما ذالکم الشیطان یخوف اولیاءه ولا تخا فوهم وخافون ان کنتم مومنین
شیطان دوستان خودش را میترساند ازآنها نترسید از من بترسید »
 وقتی   آشکارا میفرماید از من بترسید هشداری مطلق و آگاهانه را گوشزد میکند درصورتیکه اولیای بشری بشکل  موضعی و مرموز دیگران را میترسانند طوریکه اگر رمز و پنهانکاری  نباشد کسی  نمی ترسد. خوف آشکاروپنهان  دراینجاجای توجه دارد.
از مجموع گفته ها معلوم میشود که خوف از خدا و خوف از غیر خدا نه تنها تشابهی ندارند که خلاف یکدیگرند. خوف خدا درصورتی معنی پیدا میکند که ترسهای دیگر نباشند .به بیان دیگر خوف خدا یعنی نترسیدن از هیچ چیز یا محو همه ترسهای ناخودآگاه.     
تفاوت خوف حقیقی و خوف مجازی هم قابل تامل است . کسی که در زندگی از هیچ چیز باک نداشته باشد متعادل نیست چون خوف حقیقی باید داشته باشد.
فرض کنید کسی از بلندی ترس دارد و میترسد سوار هواپیما شود و کسی هم هست که احتمال میدهد یک هواپیما معیوب باشد و سوار نمیشود و حدسش سنجیده و درست است اینرا نمیتوان گفت ترسو است ولی اولی خوف مذموم دارد.  
 دراین متن اضافه میکنم:
 مثال خودداری عاقلانه از سوار شدن بر هواپیمای معیوب بی تناسب باخوف الله در مورد عواقب کارها نیست وشبیه خودداری از سوارشدن برمرکب آرزوها وتمایلات دنیوی است.  هرچند خوف الله در درجه بالاتری قرار دارد و در همه کس وجود ندارد . انسان مشکل به خوف الله دست پیدا میکند از دعاهای نبی مکرم است که خدایا چیزی از خشیت خود را در دل ما قرارده. پس شایسته است آنرا از خدا طلب کنیم کسی که این خوف را دارد خود میفهمد چه کند و چگونه تصمیم بگیرد و شاید رفتارش کمترمنطبق با آداب جامعه باشد چه برای او تنها رضایت خدا مهم است و به قضاوت دیگران چندان اهمیت نمیدهد. 
اصولا معنی خوف وتقوی و عبودیت  و.... بهم نزدیک است تا جائی که همه تقریبا یکی میشود و آن با خدا زیستن است که متضمن همه معانی ظاهرا متفاوت است. 
ریشه صفات اخلاقی زشت هم تقریبا یک چیزاست وآن نفس میباشد که ترسهای مخفی نگهبان آنست.  معمولا صفاتی مانند حسادت را جدا ازصفات دیگر بررسی میکنیم درصورتیکه با کبر و خود بزرگ بینی وسلطه گری وووآمیخته وهمه ازیکجا تغذیه میشوند
                                                .....
 جا دارد از دوست اهل معرفت( بانو فرشته گرامی)  
که باعث شد ند این مطالب به نگارش درآید تشکرکنم.
نظرات 2 + ارسال نظر
فرشته جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ب.ظ

استاد بزرگوارم سلام و وقت بخیر
از اینکه دیدم نظراتی که نوشته بودم و درآنها سوالاتی را مطرح کرده بودم را به همراه پاسخهای ارزشمندتان به صفحه اول وب و با عنوان نظرات و پاسخها انتقال داده اید کمال تشکر را دارم
به نظر میرسه اینطوری دسترسی به مطالب آسانتر باشه ...
گرامی
مطالب خوبی برای خوف الله عنوان کرده بودید مطالبی که بسیار جای تامل و تفکر داره
مطلب نگارش شده شامل نکات بسیار مهمی بود نکاتی که شاید خودم و حتی دیگران کمتر به آنها توجه میکنند .
گفتید همین ابا داشتن ها خوف الله نامیده میشود ، و نکته مهم این است که به حقیقت خدا را ولی خود بدانیم
..... نه ما که بدون حساب برای خود ولی اختیار کرده ایم .
وقتی اگاهانه عاشق خدا باشیم ، وقتی آگاهانه خدا را بشناسیم ،وقتی آگاهانه عبادتش کنیم ،وقتی آگاهانه شرط ولایت را به جا آوریم ،وقتی آگاهانه بنده خدا باشیم نه بنده بندگان خدا آنوقت است که خوف خدا در دلمان به حقیقت زنده میشود، انوقت است که از خوف خدا عشق به خدا تمام وجودمان را فرامیگیره ، از خوف خدا نور میشیم ،از خوف خدا بیدار میشیم ، از خوف خدا زنده میشیم، از خوف خدا بیدار میشیم ، از خوف خدا نمازمون میشه اشک
و چه خوب گفتید که اصل همه اینها ، اصل دین بیداری است ، اگاهیست و همه اینها از نماز عبادت روزه خواب بیداری همه و همه با سنجش بیداری و آگاهی دل سنجیده میشه
قلمتان همچنان نویسنده حقایق باشه

فرشته یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 ق.ظ

استاد گرامی سلام و وقت بخیر
دیشب در مورد مطلبی کوتاه و گذرا چیزی نوشتم
خواستم کمی بیشتر درموردش توضیح دهم
زندگی همه ما دستخوش فکرهای مزاحم و گاه آزار دهنده ای است برای عده ای بیشتر و برای عده ای کمتر
میدانم که این افکار مزاحم از سمت و سوی عادات اجتماعی و نوع تربیت ما برخواسته میشه
مثلا شخصی ازت کمک میخواد و میدونی که احسان به این شخص مورد پسند خداست ولی هنگام کمک فکری ذهنت را مشغول به خود میکنه که مبادا این عملت باعث گداپروی بشه ؟ مبادا خدا به این عملت راضی نباشه ؟
یا حتی در رابطه با ارتباط با دیگران و حتی گاها تربیت فرزندان
میدونی که باید فرزندت را بخاطر کار زشتش تنبیه کنی مثلا باهاش قهرکنی یا کمی باهاش سروسنگین باشی وقتی میخوای این کار را انجام بدی اون فکر میاد سراغت که مبادا دل فرزندت را بشکنی و مبادا به ناحق حقی را زیر پا بذاری
میخوام بدونم که ایا منشا این فکرهای مزاحم هم همون ترسهای نهفته در وجودمونه ،‌همون ترسهای اکتسابی که توی لایه های وجودمون مخفی شدند ؟
یا اینها نشات گرفته از جائی دیگر هستند ؟( این سوال را چندوقت پیش یکی از همکارانم پرسید و جوابی براش نداشتم بهتر دیدم که با شما بزرگوار در میان بذارم آخه گاهی وقتها از این افکار سراغ خود من هم میاد )
بهاری باشید و سر سبز

فرشته گرامی سلام
مرا استاد خطاب میکنید اما خواهش دارم روی این کلمه حساب باز نکنید که بار ارزش آکادمیکی دارد و حرفهای ما دراین مسیر نیست.
میگوئید
زندگی همه ما دستخوش فکرهای مزاحم و گاه آزار دهنده ای است برای عده ای بیشتر و برای عده ای کمتر
میدانم که این افکار مزاحم از سمت و سوی عادات اجتماعی و نوع تربیت ما برخواسته میشه
فکر های مزاحم وآزار دهنده صورتهای مختلف دارد. ودر اوقات شبانه روز ممکنه دراثر تداعی معانی بطور ناخواسته فکر ها وخیالاتی بسرمان بزند وممکنه مارا غمگین یاشاد کند این خیالات اگر ناخواسته است بجهت حساسیت های ما در برخورد با وقایع یا مسائل گذشته است و ریشه این حساسیتها همان ترسها ی مخفی است و با تربیت و عادات اجنماعی عجین است و مارا نا شاد یا شاد میکند مولوی میگوید:
-هر خیالی را خیلی میخورد .... فکر آن فکر دگررا میچرد
-نو نتانی کز خیالی وارهی....با بخسبی تا کزآن بیرون روی
-پیر عقلت کودکی خوکرده است .....از جوار نفس کاندر پرده است
-عقل کامل را قرین کن با خرد.....تاکه بازآید خردزان خوی بد
-در شرایط معمولی که داریم فکر خیالات میایند ومیروند و بقول مولوی خیال دیگری آنرا میچرد
-وقتی میدانیم دستگاه خود کار ذهن ناخواسته چنین میکند خوبه تاحد ممکن خودرا به بیخیالی بزنیم
یا آگاهانه وبا تعقل با آن روبرو شویم شاید شکل دیگری پیداکند یا بقول مولوی اگر عقل کامل مطرح شود درساحت خرد آن خوی بد که مسبب خیال بد شده منتفی میشود(موقت یا دائم)
-این بود مطلبی کلی در مورد خیالات اما مثال شما چیز دیگریست
-"مثلا شخصی ازت کمک میخواد و میدونی که احسان به این شخص مورد پسند خداست ولی هنگام کمک فکری ذهنت را مشغول به خود میکنه که مبادا این عملت باعث گداپروی بشه ؟ مبادا خدا به این عملت راضی نباشه ؟"
-پیداست که باید حتی المقدور سنجیده عمل کرد اما دقیقا نمیتوان نتیجه خوب وبد کمک بدیگران را حدس زد باید دعاکرد که که کارمان مفید واقع بشود . فرض کنید به کسی کمک پولی کنیم و او با آن پول سوار موتوری شود و تصادف کند! این به ما ربطی ندارد و اگر نیتمان خیر بوده سر جاش هست
-پس از کمک ،کار ما تمام نیست تازه باید دعاکنیم کمک ما سبب خیر گردد
اصولا کمک مالی بدیگرا ن به معنی جداکردن چیزی از مالکیت خود و سپردن بخدا واثر مهمش تزکیه نفس خودانسان است
-ودر مورد تربیت فرزندان هم گاه تو بیخ ضرورت دارد واما دلرحمی هم مطرحه، اینجا تضاد حساسیتها مطرح است که چه بسا رنج آفرین میشود.
گاه دلرحمی بیجاست و گاه فکر تو بیخ بیجا ست وچون هردو موجه باشد باید دید ازجهت عقل وخرد کدام لازمتر است که درنظر باشد
- اینرا هم باید دانست که هر کارمثبتی کم وبیش اثرات تخریبی وجانبی دارد یا هم ممکنه داشته باشد یا بجای دیگری آسیب بزنه مثلا خیابان کشی لازمه وکارخیر است اما خانه هائی هم باید خراب شود یا وقتی خاکرا از جائی برداریم جای دیگر بریزیم حتما یه گودی در محل اولیه ایجاد میشود ولی میگیم ارزشش را دارد(اینها فقط مثالهای روشنگر است)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد