سوال :
استاد گرامی با سلام
مطالب عرفانی و خداشناسی مطالب کتابی نیست که جائی شروع بشه و جائی به پایان برسه .
بشه براش آغازی قرارداد و نقطه پایانی ، همونطور که خدا هم نه آغاز داره و نه پایان
پس از هرجائی که شروع به نگارش کنید برای اهل دلش مفید و لازم به نظر میرسه ...
سوالی که همیشه ذهن الکن مرا به خودش مشغول کرده معنای حقیقی کلمه تقوی است ...
توی مطالب و توی اشعار و حتی توی دست نوشته هاتون خیلی به این موضوع اشاره کرده اید ولی همه تقوی را پرهیزکاری میدونند و اینکه خوب نماز بخونند و خوب دعا کنند و در یک کلام از خدا بترسند و تقوی را یه سپر برای خودشون میدونند در مقابل انجام گناه .
ولی این همه معنا که درجامعه و درکلاس های قرآن و فقه از تقوی می کنند برای من جامعیت و کاملیت نداره .
من احساس میکنم تقوی لباس آزادگیست .... انسانی که ملبس به لباس تقوی بشه از همه چیز آزاده ... از قفس منیتها ، از قفس گناه ها ، نه که از خدا نمیترسه بل خدا را میپرسته چون سزاوار پرستشه ، گناه نمیکنه چون از وجود خود شرم داره نه که از خدا بترسه و گناه نکنه .
خوبه استاد عزیزم چند تا از مطالب این بلاگ را در مورد معنای حقیقی تقوی و معنای حقیقی ترس از خدا بیان کنید ،چیزی که تازگی ها به غلط وارد اذهان شده و به غلط داره در اذهان جا میافته .
پاسخ :
ماهیت ترس ونقش آن در زندگی
کمتر کسی میداند که اساس شخصیت و منش و منیت های آدمی را ترسهای مخفی و ناخود آگاه نگه میدارد که معمولا در گذشته در وجود او حلول کرده است و اغلب باورهای حسی واعتقادی که برآنها ایستاده ایم ازاین پدیده سرچشمه میگیرد.
غریزه حفظ خود یا صیانت ذات در همه موجودات هست و برای بقا لازمست، اما در انسان براساس این غریزه در محیط تربیتی ترسهای اکتسابی و زائد پدید میآید و والدین ومربیان بسهولت ترسها و ضعفها و حساسیتهای خود را در جان کودک واریز میکنند و آنچه واریز شده بصورت شرطی و ماندگار در او باقی می ماند و باز به نسلهای دیگر منتقل میشود و این جریانات در پشت پرده غفلت قرار میگیرد.
چرا چنین میشود ؟ برای آنکه انسان زندگی اجتماعی دارد و آداب و فنون زندگی را از نسلهای قبل میآموزد ، طفل انسان سخت محتاج والدین ودیگرانست تا مهارتهای زندگی را بیاموزد و ناچار است از دستاوردهای دیگران و نسلهای قبل استفاده کند و گرنه امکان ادامه حیات برایش وجود ندارد .
طرزتهیه غذا ، پوشاک ، مسکن ، استفاده از ابزارها و مهارتهای زندگی جنبه آموزشی دارد و کودک ناچاراست کاملا تسلیم بزرگترها باشد و به همین سبب ترسهای مخفی و منیت های بزرگتران در کنار یادگیری زبان و فرهنگ و آداب زندگی راه ورود بجان او را پیدا میکنند.
پیداست که این ترس و بیمهای اکتسابی جنبه الهی ندارد، اما دین و شرایع آن با همین سری ترسها آموخته میشود و دینداری با همین ترسها عجین میگردد ، مثلا ترس ازخدا و آتش جهنم و لزوم پرهیزکاری بر همین اسا س القا میشود و آن شکل عالی و راستین که باید ریشه در فطرت و بصیرت داشته باشد را ندارد .
بنابراین برای رسیدن به خوف الله باید همه خوفهای مذموم درانسان متوقف شود و هرکس خوف خدا پیدا کند همه خوفهای اکتسابی و شرطی شده ولو صورت دینی داشته باشد دراو منتفی میشود و لذا تعریف خوف الله و خوف الناس بکلی متفاوت و متضاد یکدیگر است. ازاینجا معنی این کلام پیامبر گرامی قابل درک است که هر کس ازخدا بترسد( یا یگوئیم روح جهان را منظور داشته باشد ) ازهیچ چیز نمیترسد و هرکس ازخدا نترسد ازهمه چیز بترسد.
درباره تفاوت و ویژگی های این دو خوف باز جای ادامه کلام دارد .
بنام خدا
توضیحی کوتاه درباره نوشته های گذشته
زیاد چیز نوشته ام چه بصورت نثر و چه بشکل نظم و گاه کمی از آنها چاپ شده و نیمی از آنها هم مفقود شده و نیمی که باقی مانده بعضا در وبلاگ حقیقت آمده و اشعار اکثرا دربلاگ معرفت منعکس شده است .
اصولا سخنان معرفتی را نمیتوان با نظم و ترتیب بیان کرد ، نوشته ها غالبا پراکنده گوئی میشود وجای خرده گیری نیست. مثلا آثار ممتازی مثل مثنوی مولوی هم نظم و ترتیبی در بیان مطالبش نیست.
یک احساس درونی به من میگوید که نوشته هایم بدرد کسی نمیخورد، هرکسی سرگرم کار خود است یا خود حرفی برای گفتن دارد ، یا بعضی به آثاربهتری دسترسی دارند و در جواب یک دوست گرامی که با اصرار میخواست اشعارم را برایش بفرستم همین احساس خودرا میگفتم اما ایستادگی برآن هم معنی نداشت . چه در عالم علت و معلول ممکنه حرفی که میزنی علتی برچیزی شود که نمیدانی و آن خیر باشد . وبلاگ "معرفت " طبق خواست ایشان ایجاد شد و وبلاگ " حقیقت " هم بدون تصمیم قبلی یا حساب شده قبلا ایجاد شده است و نیز این وبسکای را با یک فکر ارتجالی و آنی ایجاد کردم که اگر باز حرفی بود بنویسم و اگر خواننده زیاد نداشته باشد برای ذهن و دل خودم و قلیلی ازدوستان شاید چیزکی باشد.
ونمیدانم چه درآن خواهم نوشت...
از پاسختان بسیار سپاسگزارم من جمله راهنمائیهای خوبتان درمورد مقابله با ترس های درونی .
دیشب به خوبی برام روشن شد که مقابله با این حجابها کارآسانی نیست و مداومت و صبر طولانی را میخواهد ، نگاه درست و حقیقی به این ترسها و نه مقابله کردن با آنها کار بسیار حساس و دقیقی است .
اینکه گفتید طوری به آن خوف نگاه کنیم که نگاهمان عاری از خوف باشد برایم بسیار جالب و تازگی داشت .
و حالا برایم جالبتر این است که خوف الله را نیز میتوان همین گونه دوباره دید و معنای حقیقی خوف الله را فهمید ؟
یا خوف از خدا را باید به گونه ای دیگر شناخت ؟
البته توی این مسیر تلاش هائی کرده ام ونمیدانم که آیا درست بوده یا نه ؟